nafas
بعد از ازدواج :سحر خیز شدن بیدار شدن زودتر از خورشید قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا 1قلبت رااز نفرت ازاد کن! 2 ذهنت را از نگرانی رها کن! 3 ساده زندگی کن! 4 بیشتر بخشش کن! 5 کمتر انتظار داشته باش! هاله پرسید روزی از مادر
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زسر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است
قبل از ازدواج :خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج :معتبر شدن رفتن به حیاط با اجازه
قبل از ازدواج :رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج :تقویت معده خوردن غذا های سوخته با منت
قبل از ازدواج :خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج :ورزیده شدن کار کردن در شرایط سخت
قبل از ازدواج :استراحت مطلق بی جر بحث
بعد از ازدواج :صله رحم سر زدن به فامیل خانوم
قبل از ازدواج : دیدوبازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج :همدردی با مرد ها آموزش بچه داری و شستن ظرف …
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و ….
بعد از ازدواج :مستقل شدن دادن کل حقوق به خانوم
حالا شما بگید کی حاضره از این همه مزایا بگذره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت 16:30، ایستگاه اتوبوس با یه دختر دیگه.
– می تونم یه ذره وقتتون رو بگیرم؟به خدا قصد خیر دارم
- خواهش میکنم مزاحم نشید من نامزد دارم
- خوب من حاضرم با نامزد شما دوئل کنم.انتخاب اسلحه هم به عهده اون!(دختر به زور جلوی خنده اش را میگیرد)
- ببین پسر خوب من جای مامان تو ام.
- خوب من خیلی دوست دارم یه مامان خوب مثل شما داشته باشم تا شبا واسم قصه بگه,لالایی بگه
- لطفاً مزاحم نشید پلیس صدا میکنم ها
- خب بهتر همین جا عقدمون میکنن.
- تو چقدر پر رویی بچه!
- من شماره ام رو میدم شما اگر دوست داشتید زنگ بزنید.
- باشه ولی قول نمی دم ها
- عیبی نداره زنگ نزن
دو روز بعد داخل یه,پارک دنج.بایه دختر دیگه
- بیبین آقا مسعود من تا حالا دوست پسر نداشتم چون خوشم نمیاد مثل این بچهمچه ها که تا صبح میشینن پای تلفن و تلفن بازی و از این صحبتا
- خب من هم تا حالا دوست دختر نداشتم.....من هم از این بچه بازیا بدم میاد
نصفه شب پای تلفن با یه دختر دیگه
- ببین مسعود جون نگاه من به زندگی این جوریه که....
.- اتفاقاً عزیز دلم ,مای دارلینگ,هانی,سوییتی نظر منم اینه که...
یک ماه بعد بازم پای تلفن(ساعت یازده شب با انواع دخترها)
_وای مسعود من دیگه خسته شدم.پس کی میای خواستگاری؟
_عزیزم به خدا مامان و بابا ایران نیستن هر وقت اومدن رو چشمم.
_پس این مامان و بابای تو کی میان به خدا دیگه داره حالم بهم می خوره
_هانی جونم الآن پشت خطی دارم بعدا زنگ می زنم
گوشی رو جواب می ده:سلام عشق من.
یه دختر دیگه:سلام مسعود جان خوبی گلم؟
_ممنون.تو چطوری هانی؟
_مسسسسسسسسسسسسعود؟(از قصد کلمه ی سین رو می کشه)
_جانم؟
_امروز پسر همسایمون اومده بود خواستگاریم،به خدا دیگه تحمل ندارم.می دونی اگه بابا موافقت کنه...
_وای.نگو اونجوری که من می میرم، دو روز ،فقط دو روز صبر کنی به خدا میام ولی عزیزم من الآن پشت خطی دارم.گودبای
دوباره تلفنو جواب می ده،یه دختر دیگه:
_بله؟
_سلام.
_سلام گلکم خوبی فدات شم؟
_مسعود به خدا از دستت خسته شدم،من دیگه جونم به لبم رسیده،پس کی میای ؟
_به خدا میام گلم،ولی می دونی که بابا رفته ماموریت ما منتظریم اون برگرده بعد بیام.
دختر با خوشحال:واقعا؟راست می گی؟
_آره مای دارلینگ من. مگه من تابه حال بهت دروغ گفتم؟ولی الآن پشت خطی دارم بای بای عزیزکم
دوباره یه دختر دیگه،این موضوع تا آخرشب ادامه داره (دختر خانم ها خیلی مراقب باشید)
که چطوری شدی شما مامان
مادرش گفت بچه جان ساکت
می زنم توی آن دهانت هان
دختر این قدر می شود پر رو؟
واقعاً که چه بد شده دوران
آرش آهسته بیخ گوشش گفت
از من آن را بپرس خواهر جان
راز مامان شدن رژ و سایه است
پی به این راز برده ام آسان
پس پریشب که مادرم رژ زد
با کمی سایه ، شد پدر خندان
لپِ او را گرفت و گفت آنوقت
وای "مامان" شدی چقدر الان
قالب : پیچک |