nafas
خدا گفت :لیلی یک ماجراست ، ماجرایی آکنده از من . باز شب شد چقدر تنهایم توی یک کلاس خلوت
ماجرایی که باید بسازیش .
شیطان گفت : تنها یک اتفاق است . بنشین تا بیفتد .
آنان که حرف شیطان را باور کردند ، نشستند
و لیلی هیچ گاه اتفاق نیافتاد .
مجنون اما بلند شد ، رفت تا لیلی را بسازد .
خدا گفت : لیلی درد است ، درد زادنی نو ، تولدی به دست خویشتن .
شیطان گفت : آسودگی ست . خیالی ست خوش .
خدا گفت : لیلی ، رفتن است ، عبور است و رد شدن .
شیطان گفت : ماندن است . فرو ریختن در خود .
خدا گفت : لیلی جستجوست . لیلی نرسیدن است و بخشیدن
شیطان گفت : خواستن است . گرفتن و تملک .
خدا گفت : لیلی سخت است . دیر است و دور از دست .
شیطان گفت : ساده است . همین جا و دم دست
و دنیا پر شد از لیلی های زود . لیلی های ساده اینجایی .
لیلی های نزدیک لحظه ای .
خدا گفت : لیلی زندگی است . زیستنی از نوعی دیگر .
لیلی جاودانه شد و شیطان دیگر نبود
مجنون ، زیستنی از نوعی دیگر را برگزید و می دانست که لیلی تا ابد طول می کشد
گفته بودی که شبی می آیم
باز شب شد و از پنجره ام
همچنان راه تو را می پایم
کنج این پنجره ها شب همه شب
منم و گریه و های و هایم
پشت این پنجره ها تا به سحر
پنجه بر پیکر شب می سایم
نکند بیهوده عمر خود را
پشت این پنجره می فرسایم
نکند بیهوده تکرار شود
قصه ی چشم به راهی هایم
باز چون دیشب و شب های دگر
می روم پنجره را بگشایم
باز شب شد شب و از پنجره ام
همچنان راه تو را می پایم...
به نزدیکی محل که رسیدند ، هوا کمی روشن شده بود و تصمیم به جدایی می گیرند که مرد دوم ناگهان باز می گردد و می گوید : ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این حرف جا خورد. شیطان در ادامه توضیح داد: ((من شما را در راه کمک به آن نیازمند دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و بازگشتید، خداوند همه گناهان شما را بخشید و من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، و با علاقه بیشتری بازگشتید و به خاطر آن، خداوند همه گناهان افراد خانواده ات را نیز بخشید.راستش را بخواهید ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، خداوند گناهان تمامی افراد دهکده تان را نیز ببخشد. بنا براین، تصمیم گرفتم خود سالم به مقصد برسانم
نام:انسان نام خانوادگی: آدمی زاد نام پدر: آدم
نام مادر: حوا لقب: اشرف مخلوقات نژاد: خاکی
صادره از: دنیا
ساکن: کهکشان راه شیری ، منظومه شمسی ، زمین
ساعت حرکت و پرواز: هر وقت که خدا صلاح بداند
مکان: بهشت ، اگر نشد جهنم
وسایل مورد نیاز:
1-دو متر پارچه سفید 2-عمل نیک 3-انجام واجبات و ترک محرمات
4-امر به معروف و نهی از منکر 5-دعای والدین و مومنین 6-نماز اول وقت
7-ولایت ائمه اطهار 8-اعمال صالح و تقوا
ملاحظات:
1.خواهشمند است جهت رفاه حال خود خمس و زکات را قبل از پرواز پرداخت نمایید.
2.از آوردن ثروت ، مقام ، منزل ، ماشین ، حتی داخل فرودگاه جداٌ خودداری نمایید.
3.حتماٌ قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید تا از آوردن دسته گلهایسنگین ، سنگ قبر گران و تجملا تی و نیز مراسم پرخرج و غیره خوددارینمایند.
4.جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان و امور فقرا و مستضعفین مشخص نمایید.
5.از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس ، غیبت ، تهمت و غیره جداٌ خودداری نمایید.
جهت کسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر (ص) مراجعه نمایید.
تماس و مشاوره به صورت شبانه روزی ، رایگان ، مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد.
در صورتیکه قبل از پرواز به مشکلی برخوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید.
186سوره بقره-45سوره نساء – 129 سوره توبه – 55 سوره اعراف – 2و3 سوره الطلا ق
امیدواریم سفر آسوده ای در پیش داشته باشید.
سرپرست کاروان-حضرت عزرائیل
دو تا دانشجو اسیرن
دو تا بد شانس، دو تا تنها
یکیشون تو یکیشون من
قلب استاد مثل سنگه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای خست? ما
چشم استاد شده خیره
مراقب آخرِ گیره
نازی از ترس نگاشون
کم کَمَک داره میمیره
نمیتونیم که بجنبیم
پیش این استاد کافر
10 گرفتن من و تو
قصه هست قصّ? آخر
همیشه فاصله بوده
بین برگای من و تو
با همین تلخی گذشته
امتحانای من و تو
راه دوری بین ما نیس
اما باز اینم زیاده
تنها امید من و تو
این مراقب جواده
کاش میشد برگه عوض کرد
کاش میشد تقلّبی کرد
کاش میشد از جایی دید زد
روی برگ خود کپی کرد
ما باید با هم بشینیم
اگه میخوایم که نیفتیم
واسه ما جدایی مرگه
تا جدا بشیم میافتیم
کاشکی جاهامون عوض شه
من و تو با هم بشینیم
توی یک فرصت ویژه
برگای همو ببینیم
شاید اونجا واس? ما
دیگه گیر بازار نباشه
خیلی خوبه اگه با ما
جاسوس و رادار نباشه
قالب : پیچک |