سفارش تبلیغ
صبا ویژن


nafas

2 تاگربه با هم ازدواج کردند

اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند

اولین بچشون به دنیا اومد

دومی هم به دنیا اومد

اولین قدمهای بچه هاشون

پدر این خانواده به سختی کار میکرد

و مادر دنبال خوشگذرونی خودش بود

بچه ها بدون مراقبت بزرگ شدند و بچه های بدی از آب در اومدند

یکیشون تروریست شد

یکی دیگه همش تو کلوپ شبانه بود

کوچکترینشون تصمیم به خود کشی گرفت

وقتی پدرشون فهمید سکته کرد

مادرشون هم عقلش رو از دست داد و دیوونه شد


نوشته شده در سه شنبه 89/9/9ساعت 1:42 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

 

به خاطر تو بود ترک آن اتاق سوت و کور

به خاطر تو بود که رفتند غم و غصه هایی که در دلم بود

زندگی من ، سرد و بی روح بود ، دستانم مثل یخ ،مثل یخ بود

به خاطر تو بود که شب نشین شدم ،

هر شب خیره به آسمان پر ستاره شدم

عادت کرده ام به شنیدن صدایت ،

خاطره ی روز اول دیدار هنوز نرفته از یادم ،

با یاد تو ، با لحظه ای اندیشیدن به چشمان ناز تو ،

حال من در هوای آمدنت درگیر شد

به خاطر تو بود از یاد بردن آن گذشته های دلگیر ،

به خاطر تو قدم گذاشتم در یک راه نفسگیر ،

دل به دریا زدم و بی خیال زندگی ، آمدم و رسیدم به تو ،

با تو یکی شدم ، با تو ،با این دنیای عاشقی همنشین شدم .

همنشینی با تو آرزوهای مرا رویایی کرد ،

شبهای مرا مهتابی کرد ،

به خاطر تو بود که شبهایم نیز با خورشید آشتی کرد...

به یاد تو ، همیشه و همه جا

هنوز جز تو چیزی را نخواسته ام از خدا

به خاطر تو بود که بی خبر شدم از دنیا

چون تو دنیای من شدی ، از لحظه ای که آمدی تو فکر و ذکر من شدی

من که جز تو به هیچ چیز فکر نمیکنم ،

به خاطر تو بود که با مجنونی مثل من روبرو شدی

به خاطر تو بود که خاطر تو را در قلبم حک کردم



نوشته شده در شنبه 89/9/6ساعت 5:15 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

زندگی مانند  بیانوست

کلیدهای سفید شادی را نشان میدهند وکلید های سیاه غم را

اما فقط زمانی میتوانید اهنگ زندگی را بشنوید

که هم کلیدهای سفید نواخته شوند هم کلید های سیاه


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/3ساعت 3:5 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

<      1   2      
قالب : پیچک