سفارش تبلیغ
صبا ویژن


nafas

 

به خاطر تو بود ترک آن اتاق سوت و کور

به خاطر تو بود که رفتند غم و غصه هایی که در دلم بود

زندگی من ، سرد و بی روح بود ، دستانم مثل یخ ،مثل یخ بود

به خاطر تو بود که شب نشین شدم ،

هر شب خیره به آسمان پر ستاره شدم

عادت کرده ام به شنیدن صدایت ،

خاطره ی روز اول دیدار هنوز نرفته از یادم ،

با یاد تو ، با لحظه ای اندیشیدن به چشمان ناز تو ،

حال من در هوای آمدنت درگیر شد

به خاطر تو بود از یاد بردن آن گذشته های دلگیر ،

به خاطر تو قدم گذاشتم در یک راه نفسگیر ،

دل به دریا زدم و بی خیال زندگی ، آمدم و رسیدم به تو ،

با تو یکی شدم ، با تو ،با این دنیای عاشقی همنشین شدم .

همنشینی با تو آرزوهای مرا رویایی کرد ،

شبهای مرا مهتابی کرد ،

به خاطر تو بود که شبهایم نیز با خورشید آشتی کرد...

به یاد تو ، همیشه و همه جا

هنوز جز تو چیزی را نخواسته ام از خدا

به خاطر تو بود که بی خبر شدم از دنیا

چون تو دنیای من شدی ، از لحظه ای که آمدی تو فکر و ذکر من شدی

من که جز تو به هیچ چیز فکر نمیکنم ،

به خاطر تو بود که با مجنونی مثل من روبرو شدی

به خاطر تو بود که خاطر تو را در قلبم حک کردم



نوشته شده در شنبه 89/9/6ساعت 5:15 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

قالب : پیچک