nafas
شبی غمگین تر از شبهای فرهاد به یاد لحظه های رفته بر باد
به یاد سروهای سبز و عاشق نشستم گریه کردم
تا شقایق صدایم یک نیستان بی قراری غروب و حسرت و چشم انتظاری به یادت ای عزیز نازنینم!!!!!
شبی تنها و خاکستر نشینم از آن آتش که شب را شعله ور کرد
چه بر جا مانده جز خاکستر سرد شکفته یاد گل در گریه هایم پر از حرفم اگر چه بی صدایم
به سوگت ای چراغ خانه ی دل چو کولی می روم ،
منزل به منزل که تا شاید ز تو یابم نشانه ز تو
ای شاعر هر چه ترانه تو را می پرسم از اندوه مهتاب که می گرید
به روی بستر آب تمام چشم را من جستجویم مگر یابم تو را در روبرویم........
دیدی دلم شکست ...، دیدی که این بلوردرخشان عمرمن !
بازیچه بود... دیدی چه بی صدا دل پرآرزوی من ،از دست کودکی که ندانست قدر آن، افتـــــــــــــاد برزمین ،
دیدی دلم شکست
قالب : پیچک |