سفارش تبلیغ
صبا ویژن


nafas

روزی
خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورد.
در رگ ها ، نور خواهم ریخت .
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب
آوردم ، سیب سرخ خورشید.

خواهم آمد ، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را ، گوشواره ای دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ!
دوره گردی خواهم شد ، کوچه ها را خواهم گشت . جار
خواهم زد: ای شبنم ، شبنم ، شبنم.
رهگذاری خواهد گفت : راستی را ، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش .
روی پل دخترکی بی پاست ، دب آکبر را بر گردن او خواهم آویخت.



هر چه دشنام ، از لب ها خواهم بر چید.
هر چه دیوار ، از جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را ، پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد ، چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ، سایه ها را با آب ، شاخه ها را با باد.
و بهم خواهم پیوست ، خواب کودک را با زمزمه زنجره ها.

بادبادک ها ، به هوا خواهم برد.
گلدان ها ، آب خواهم داد.

خواهم آمد ، پیش اسبان ، گاوان ، علف سبز نوازش
خواهم ریخت.
مادیانی تشنه ، سطل شبنم را خواهد آورد.
خر فرتوتی در راه ، من مگس هایش را خواهم زد.

خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجره ای ، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را ، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک !
آشتی خواهم داد .
آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
دوست خواهم داشت.


نوشته شده در دوشنبه 89/9/29ساعت 2:3 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کربلا

بوی یاس و زریه عباس و خدا ی احساس و کربلا           

بوی عنبر ماه رخ اکبر گهواره ی اصغر کربلا

بغض آب و فرات بی تا ب و اشکای رباب و کربلا


تو ذکر محراب منی تو مهر و مهتاب منی



تو باده و ساغر من تو مستی ناب منی


بی تو دلم آروم نمی گیره


کبوتر دل بی تو می میره


امشب که مست باده ی نابم


مشتاق دیدار تو مهتابم


با این که من خوب می دونم آدمی بی اصل و بنم

بده اجازه ای خدا عشقمو نقاشی کنم

خوب می شه قلب عاشقم یه طرح خوشگل می زنم

نقش یه مرد پهلون طرح شمایل می زنم

به روی صفحه می کشم پیشونی بلندشو


ابروهای کمونیشو صورت آسمونیشو


تا که به چشماش می رسم کشیدنش چه مشکله


آخه چشای یار من سیاه خیلی خوشگله


چشای قشنگ عباس دلمو خدایی کرده


مدد آقام اباالفضل منو کربلایی کرده


کنج قفس من می تونم باشم                                         بی هم نفس من می تونم باشم

بی حسین من نمی تون

آخه آقامه دوسش دارم                                                         مولامه دوسش دارم


بی ماه فروزان می تونم باشم                                          بی خورشید تابان می تونم باش

بی اباالفضل نمی تونم

آخه سالارمه دوسش دارم                                                      سرورمه دوسش دارم


دل هرکی یه یاری داره

دل ما با حسینه

اگه اون شَه وفا نکنه

وفا داری ندارم

رخ از من گر بگردونه

دیگه یاری ندارم

اگه آقام نیگام نکنه

خریداری ندارم

همه دنیا یه طرف                                                                                          همه دنیا یه طرف

حسین زهرا یه طرف                                                       حسین زهرا یه طرف

هر چی عشقه یه طرف              هر چی عشقه یه طرف

عشق به مولا یه طرف

هر چی عشقه یه طرف              هر چی عشق یه طرف

حسین زهرا                                             یه طرف      حسین زهرا یه طرف    

همه دنیا یه طرف                                                                                         همه دنیا یه طرف



اون کیه که هر کسی عاشق و دیوونش می شه


هر کسی تا که می یاد گدای این خونش می شه


اسم اون حسین و جَوُ نی ما به فداش


خدا اون روزو بیار تا که بریم به کربلاش

حسین وای حسین جان


حسین نام شگرفی است بر تارک هستی ...

حسین شرافتی است بی همتا بر فراز تاریخ ...

چه شگفت است سرداری سرهای بریده !

رشک بهشت است آنجا که کویر جلن از زلال حسین بنوشد...

و تمنای سعادت که دل گرفتارش آید... 


اللهُم عَجِل لِوَلیکَ الفَرَج

هر روز نگاهم به آسمونه تا بیای

انقدر چشم براه می مونم تا بیای



نوشته شده در جمعه 89/9/19ساعت 4:27 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

وقتش شده که هستی خود را فدا کنیم
تا اینکه نذر روضه خون خدا کنیم
وقتش شده که مثل حسینیه های اشک
دل را به رنگ پرچم ماه عزا کنیم
وقتش شده که در دلمان با محرمت
آقا دوباره هیئت گریه بنا کنیم
چشمی بده که هر شب روضه به پایتان
در آن هزار خیمه ماتم به پا کنیم
اشکی بده که دیده خود را برایتان
تا روز حشر چشمه آب بقا کنیم
قسمت شده دوباره شب جمعه یا حسین
با نامتان حسینیه را کربلا کنیم
یک لحظه هم نمی شود آقا دخیل دل
از پرچم سیاه عزای تو وا کنیم
با یک سلام ، می شود از راه دور هم
دل را دوباره زائر قبر شما کنیم


نوشته شده در سه شنبه 89/9/16ساعت 11:56 صبح توسط هستی نظرات ( ) | |

دو چیز را همیشه به یاد داشته باش
یکی خدا و دیگری مرگ
دو چیز را فراموش کن
بدی دیگران در حق خودت
خوبی خودت در حق دیگران
چهار چیزرا بیش از بیش نگهدار
شکمت را در سر سفره دیگران
زبانت را در جمع دوستان
چشمت را در خانه دوست
دلت را در سر نماز
روزگار دوروز است
یک روز برای تو و روزی بر علیه تو
اگر برای تو بود مغرور نشو
اگر بر علیه تو بود صبر داشته باش

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/10ساعت 2:35 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

2 تاگربه با هم ازدواج کردند

اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند

اولین بچشون به دنیا اومد

دومی هم به دنیا اومد

اولین قدمهای بچه هاشون

پدر این خانواده به سختی کار میکرد

و مادر دنبال خوشگذرونی خودش بود

بچه ها بدون مراقبت بزرگ شدند و بچه های بدی از آب در اومدند

یکیشون تروریست شد

یکی دیگه همش تو کلوپ شبانه بود

کوچکترینشون تصمیم به خود کشی گرفت

وقتی پدرشون فهمید سکته کرد

مادرشون هم عقلش رو از دست داد و دیوونه شد


نوشته شده در سه شنبه 89/9/9ساعت 1:42 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
قالب : پیچک