سفارش تبلیغ
صبا ویژن


nafas

پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.

عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.

بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.

سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.

خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.

ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.

بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.

با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.

پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.

سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.

روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.

ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن را نخور.

تواناترین کلمه "دانش"است... آن را فراگیر.

محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.

سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.

سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.

شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.

لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.

حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.

ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.

سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.

اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.

بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.

دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.

زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش.

زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.

ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟


نوشته شده در سه شنبه 89/7/13ساعت 11:39 صبح توسط هستی نظرات ( ) | |


با من بمان این روز ها

با من که تنها مانده ام

تقدیر خود را خط به خط

در چشمهایت خوانده ام







این روزها با من بمان،این روزها عاشق ترم

این روزها یاد تورو،با خود به رویا میبرم

با من فراسوی زمان در خاطره بیدار کن

در ناگهان این غروب خورشید را تکرار کن








تا فرصت دیدارتو هر روز را سوزانده ام

در کوچ نا هنگام تو در کوچه ها جا مانده ام

من با تو روشن کرده ام فانوس راه رفته را

بر چوب خط عمر خود خط میزنم هر هفته را





با من بمان این روز ها



با من که تنها مانده ام

تقدیر خود را خط به خط

در چشمهایت خوانده ام

این روزها با من بمان،این روزها عاشق ترم

این روزها یاد تورو،با خود به رویا میبرم


 



نوشته شده در سه شنبه 89/7/13ساعت 10:56 صبح توسط هستی نظرات ( ) | |

سطل آشغال :
وسیله‌ ای ا‌ست موجود در خیابان‌ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها !

مدرک تحصیلی :
کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع ، قیمتش فرق می‌کند !

اوراقچی :
تنها موجودی که زنها را بهترین رانندگان دنیا میداند !

حراج :
اصطلاحی‌ است که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده
و با ماژیک قرمزروی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می‌کنند …!

رئیس :
فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید
و زمانی که شما زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است …!

بزرگراه :
نوعی پیست رالی به همراه یادگیری به روز ترین فحش‌های ???? !

شب امتحان :
شب التماس به درگاه خداوند !
شب توبه !
البته مجموعه برگه های کمک آموزشی (تقلب) هم بد نیست

تحقیق :
Copy & Pasteکردن مقالات اینترنتی !
بیرون هم که پروژه میفروشن … ?? تا ?? هزار تومن هلو !

گارانتی :

یک اسم صرفا زیبا و خوش تلفظ که تنها کابرد آن در هنگام خرید است !
وقتی هم میبری میگن : تعویض که نداریم روی اون جای انگشت دست خورده هست !
بعد از ????????????? بار التماس میگن اوکی تعمیرش میکنیم !
این قطعه رو ?????????????????? روز دیگه میتونید تحویل بگیرید !

بیمه‌ عمر :
قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته
تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود !

قبولی در دانشگاه :
نتیجه‌ای است در کمال عدالت و انصاف
که هیچ ربطی به رتبه‌ کسب شده توسط شما و تلاشتان ندارد !

سریال :
فیلمی‌ است چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین
شیوه‌های دزدی را به شما آموزش می‌دهد …!

تلفن همراه :
وسیله‌ای ? ‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن ، عکس و فیلم گرفتن و نهایتا مخ زنی !

گرانی :
واژه ای است زاده‌ توهم غربیان که در ایران تاکنون مشاهده نشده است !!!

مترو :
سونای بخار عمومی و متحرک با بوی زیبای عرق نعناع  عرق گلاب !
عرق جوراب ، عرق گربه مرده ، عرق ماهی سفید ، عرق بوی دهن وزغ و …!!!
سر بر میگردونی میبینی یکی هم شبیه گودزیلا تو دهنت وایساده
و بر و بر داره نگات میکنه !!! بوی وزغ همچنان ادامه دارد …

عذرخواهی :
از مد افتاده است و بجای استفاده از کلمات معذرت میخوام ، ببخشید ، متاسفم
از کلمه های :حالا بی خیال شو ، خیلی خب بابا ،
ای بابا خب بابا ، خودتو لوس نکن ! و … استفاده می‌شود!

خودپرداز :
دستگاهی‌ است که همیشه‌ خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد
و اگر صفی در کار نباشد ??/?? درصد اوقات خراب است !
اونجاهایی هم که ظاهرا سالمه و خلوت میری کارتت رو میذاری
یهو میبینی کارتت رو قورت داد !

شناسنامه یا کارت ملی :
دفترچه و کارتی که هرکدام از آنها بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتشان لازم هستند !
اگر کارت ملی بدی شناسنامه میخوان
شناسنامه بدی کارت ملی میخوان
جدیدا هر دو رو با هم بدی گواهینامه میخوان
گواهینامه بدی میگن پس کارت ملی کو؟
کارت ملی و گواهینامه باهم بدی میگن شناسنامه کو؟
هر سه تا رو باهم بدی میگن کارت پایان خدمت کو … !!!؟

ایرانسل :
خط تلفنی است جهت ایجاد مزاحمت و سر به سر دوست و آشنا گذاشتن !
برای کلاه برداران بسیار کاربرد دارد !
برای چخوس (Chokhos = زید) بازان بسیار بسیار کاربرد دارد !

از پذیرفتن خانم‌های بد حجاب معذوریم ! :
تابلویی که در همه‌جا نصب شده، جهت خنده و عوض کردن روحیه‌ی مردم !

و در نهایت علامت تعجب (!) :
علامتی است که اگر اون رو از من بگیرید
من هیچی نمیتونم بنویسم !


نوشته شده در شنبه 89/7/10ساعت 10:8 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

بر صندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی پشمی به تن داشت و چای می نوشید ؛ بی خیال .
فنجان چای اما از خاطره پر بود و انگار حکایت می کرد از مزرعه چای و دختر چایکار
و حکایت می کرد از لبخندش ، که چه نمکین بود و چشم هایش که چه برقی می زد
و دستهایش که چه خسته بود و دامنش که چه قدر گل داشت . چای خوش طعم بود .
پس حتما آن دختر چایکار عاشق بوده و آن که عاشق است ، دلشوره دارد و آن که دلشوره دارد دعا می کند
و آنکه دعا می کند حتما خدایی دارد پس دختر چایکار خدایی داشت .
ژاکت پشمی گرم بود و او از گرمای ژاکت تا گرمای آغل رفت
و تا گوسفندان و آن روستای دور و آن چوپان که هر گرگ و میش و هر خروس خوان راهی می شد .
و تنها بود و چشم می دوخت به دور دست ها و نی می زد و سوز دل داشت .
و آن که سوز دل دارد و نی می زند و چشم می دوزد و تنهاست ، حتما عاشق است
و آن که عاشق است ، دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس چوپان خدایی داشت
دست بر دسته صندلی اش گذاشت . دست بر حافظه چوب و وچوب ، نجار را به یاد آورد و نجار ،
درخت را و درخت دهقان را و دهقان همان بود که سالهای سال نهال کوچک را آب داد
و کود داد و هرس کرد و پیوند زد و دل به هر جوانه بست و دل به هر برگ کوچک .
و آنکه می کارد و دل می بندد و پیوند می زند ، امیدوار است
و آن که امید دارد ، حتما عاشق استو آن که عاشق است ، ، دعا می کند
و آن که دعا می کند حتما خدایی دارد پس دهقان خدایی داشت .
و او که برصندلی چوبی نشسته بود و ژاکتی به تن داشت و چای می نوشید ،
با خود گفت : حال که دختر چایکار و چوپان جوان و دهقان پیر خدایی دارند ،
پس برای من هم خدایی است .
و چه لحظه ای بود آن لحظه که دانست از صندلی چوبی و ژاکت پشمی و فنجان چای هم به خدا راهی است

نوشته شده در یکشنبه 89/7/4ساعت 4:48 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

<      1   2      
قالب : پیچک