سفارش تبلیغ
صبا ویژن


nafas

زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا


نگاه کردی تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد

گفتی:تنهایی

گفتم:آره

گفتی:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه

گفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟

گفتم:بودم


گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟

گفتم:بردم، همین الان بردم

گفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختی

گفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)

-سرمو اینداختم پایین-گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش

گفتی:ببخشم؟

گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری

گفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟

تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتی:حالا چرا تنها نشستی؟

گفتم:آخه تنهام

گفتی:پس من چی رفیق؟

من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت

من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن

اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو

من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،

همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی

اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم

دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو اینداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم…

گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی

بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقییییی


یک کلام : خــــــــــــــــــــدا تو بهتــــــــــــــــــرینــــــــــــــــی

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید


نوشته شده در دوشنبه 89/2/20ساعت 3:17 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

چه روزگار خوبی بود روزای خوب بچگی
اون روزا که حرفهای عشق یرنگی بود و سادگی

اون روزا که دلخوشیمون چندتا مداد رنگی بود
حیف که چه زود تموم شدن چه روزای قشنگی بود

چه قصه های خوبی بود قصه های مادر بزرگ
قصه شاه پریون قصه اون بره و گرگ

ببین چه ساده گم شدیم تو بازیهای روزگار
از اون روزای بچگی حالا چی مونده یادگار

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید


نوشته شده در دوشنبه 89/2/20ساعت 3:3 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |



1- مردها نمیتونن فکر کسی رو بخونن.
 -2   دیدن مسابقه فوتبال مثل تماشای ماه شب چهارده توی آسمون جذاب و قشنگه. اجازه بدید همینطور بمونه.
 -3خرید کردن، مسابقه فوتبال نیست. و امکان نداره که ما به خرید به این شکل نگاه کنیم.
4- گریه کردن یک جور تهدید به حساب میاد.
 5- لطفا چیزی رو که می خواهید، واضح بگید. اجازه بدید کمی روشن تر بگم، اشارات زیرکانه، اشارات قوی و اشارات مبرهن ولی غیر مستقیم به یک موضوع اصلا به کار نمی آد. لطفا اصل درخواستتون رو واضح بگید.
6- بله یا خیر بهترین جواب ممکن به خیلی از سوالات هستند.
7- لطفا در صورت نیاز به حل یک مشکل، پیش ما بیایید و درد دل کنید، این کاریه که ما مردا انجام میدیم. همدردی کردن وظیفه دوستان مونث شماست نه ما مردها.
8- سردردی که هفده ماهه داره شمارو آزار میده یک مشکل واقعیه لطفا یک پزشک رو ببینید.
9- هر مطلبی که شیش ماه پیش از طرف ما مردها گفته شده الان به عنوان استدلال غیر قابل قبوله. در واقع تمام نظرات ما فقط برای هفت روز معتبرند نه بیشتر.
10- اگر فکر می کنید چاقید، خوب احتمالا هستید. لطفا از ما نپرسید.
11- اگر مطلبی که ما گفتیم رو میشه دو جور ازش برداشت کرد و یکی از این برداشتها شما رو عصبانی و ناراحت میکنه منظور ما اوون یکی برداشت بوده.
12- شما میتونید یا از ما بخواهید که کاری رو انجام بدیم یا بهمون بگید که چطوری انجامش بدیم. نه هر دوش. اگر شما از قبل میدونید که چطوری میشه اوون کارو بهتر انجام داد خوب خودتون دست بکار شید.
13- کریستوف کلمب احتیاجی نداشت که مسیر رو بهش یاد بدن. ما هم همینطور
14- تمام مردها فقط در 16 رنگ اشیا رو میبینند. دقیقا مثل ویندوز default . برای ما هلو یک میوه است نه رنگ. پرتقال هم یک جور میوه است نه رنگ. ما واقعا نمی فهمیم رنگ پوست پیازی یعنی چی.
15- اگر ما از شما بپرسیم چی شده و شما بگید (هیچی) ما هم طوری رفتار میکنیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. ما میدونیم که شما دروغ میگید اما فقط ارزششو نداره که آدم سرشو بخاطرش درد بیاره
16- وقتی ما دوتایی قراره بریم جایی، چیزی که شما پوشیدید کاملا مناسب و قشنگه … اینو واقعا میگم ..پس اینقدر سوال نکنید
17- شما به اندازه ی کافی لباس دارید
18- شما کفش، زیادی هم دارید
19- من کاملا خوش فرمم. گرد هم یک جور فرمه خوب
20- ممنونم که اینو خوندید. آره میدونم امشب باید تو آشپزخونه بخوابم. ولی اینو میدونستید برای ما مردا اصلا مهم نیست. فکر میکنیم رفتیم کمپینگ

نوشته شده در یکشنبه 89/2/19ساعت 2:46 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

اتل متل توتوله   
این پسره سوسوله
موهاش همیشه سیخه
نگاش همیشه میخه
چت میکنه همیشه
بی مخ زدن؟نمیشه
پول از خودش نداره 
باباش رو قال میذاره
دی اند جیشو میپوشه 
میشینه بعد یه گوشه
زنگ میزنه به دافش 
میبنده هی به نافش
که من دوست میدارم 
تاج سرم میذارم
صورت رو کردی میک آپ
بیا بریم کافی شاپ
تو کافی شاپ،می خنده  
همش خالی میبنده
بهم میگن خدایی!   
چقدر بابا بلائی!
همه رو من حریفم   
میذارم توی کیفم
هزارتا داف فدامن   
منتظر یه نامن
ولی تویی نگارم 
برات برنامه دارم
اگه مشکل نداری
میام به خواستگاری!


نوشته شده در شنبه 89/2/18ساعت 4:43 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

وقتی باران می بارد

سنگیتی بار نگاهش را

 برصورتم حس میکنم

قطرات عشق روی گونه ام می ریرد 

  ردپای باران برچهره ام نشسته

   خیس نرمی بر کف دستانم

که دعاگونه برایش دراز گشته لمس میکنم

چشمانم را می بندم

تا شویندگی غمم را حس کنم

باران عشق روی قلبم

زمهربر مرگ را اب می کند

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید


نوشته شده در شنبه 89/2/18ساعت 3:5 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب : پیچک