سفارش تبلیغ
صبا ویژن


nafas


1-تو خیابون خیلی با احترام از یه دختر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از یکی دیگه بپرسید

2. پشت چراغ قرمز راننده جلویی اگه دختر بود قبل از سبزشدن چراغ دستتون رو بذارید رو بوق

3.توی اتوبان جلوی ماشین یه دختر خانوم با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید


4.توی جمع دخترای فامیل وقتی همشون دارن یه سریال می ببینن هی کانال تلویزیون رو عوض کنید


5.توی یه رستوران که چند تا دختر هم نشستن سوپ روی با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید


6.توی یه بوتیک که فروشندش دختره وادارش کنید شونصد رنگ لباس رو براتون باز کنه و در آخر بگید خوشتون نیومد و برید


7.توی جشن تولد یکی از دخترای فامیل تا اومد شمع ها فوت کنه همه رو خاموش کنید


8.اگه یه دختر یه جا یه جک تعریف کرد بلافاصه بگید چقدر قدیمی بود



9.اشتباهات لغوی دخترا رو موقع صحبت کردن تکرار کنید و بخندید


10.تو یه جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه دخترا شاخ بذاریید


11. عید نوروز تمام پسته ها و فندق های سر بسته را بذاریید توی ظرف دختر مورد نظرتون


12.روزهای بارونی تا یه دختر دیدید و یه چاله پر آب و شما با ماشین بودید یه لحظه درنگ نکن


13.اگه کلاس موسیقی می روید قبل از اجرای دختر مورد نظر پیچ های کوک گیتارش رو به چند جهت بچرخونید


14.تو دانشگاه از دختر مورد نظر یه جزو 1000 صفحه ای بگیرید و بعد از اینکه تمام صفحاتش رو جا به جا کردید بهش بر گردونید


16.به دختری که دماغش رو تازه عمل کرده بگید دکترش بد بوده و دماغش کوفته شده


17. شیشه نوشابه دختر مورد نظر رو حسابی تکون بدید و بذارید خودش سرش رو باز کنه


18. زمستون وقتی همه جا یخ زده با دیدن زمین خوردن یه دختر با صدای بلند بزنید زیر خنده


19. از یه دختر ساعت بپرسید بعد از جواب دادن به ساعتتون نگاه کنید و بگین ساعتش عقبه

20. توی ساندویچی موقعی که چند تا دختر نشستن طوری که اونا هم بشنوند از حال بهم خوردن و گلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتید تعریف کنید


21. توی یه جمع که چند تا دختر نشستن در گوشی صحبت کنید و بلند بلند بخندید


22. تو خیابون به یه قسمت از لباس یا صورت یه دختر خیره بشید وبزنید زیر خنده ((نمی دونید دختره چه حالی میشه )

نوشته شده در پنج شنبه 89/8/6ساعت 6:44 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

چهار تا دوست که ?? سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن. بعد از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون...

اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم انقدر پولدار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد...

دومی: جالبه. پسر من هم مایهء افتخار و سرفرازی منه. توی یه شرکت هواپیمایی مشغول به کار شد و بعد دورهء خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام اون شرکت رو تصاحب کرده. پسرم اونقدر پولدار شد که برای تولد صمیمی ترین دوستش یه هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد.

سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده... اون توی بهترین دانشگاههای جهان درس خوند و یه مهندس فوق العاده شد. الان یه شرکت ساختمانی بزرگ برای خودش تأسیس کرده و میلیونر شده... پسرم اونقدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه ویلای ???? متری بهش هدیه داد.

هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریک می گفتند که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟ سه تای دیگه گفتند: ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت کردیم. راستی تو در مورد فرزندت چی داری تعریف کنی؟

چهارمی گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص کار میکنه. سه تای دیگه گفتند: اوه! مایهء خجالته! چه افتضاحی!

دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضی نیستم. اون دختر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگی بدی هم نداره. اتفاقاً همین دو هفته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز و یه هواپیمای خصوصی و یه ویلای ???? متری هدیه گرفت! ..

نوشته شده در شنبه 89/8/1ساعت 9:56 عصر توسط هستی نظرات ( ) | |

<      1   2      
قالب : پیچک